مدیریت ریسک در بازار سهام
ریسک بخشی جدایی ناپذیر از تجارت و سرمایه گذاری از همه نوع در طول تاریخ بوده است. چه احتمال زیان ناشی از شکست برداشت یا جنگ یا از دست دادن کشتیهای تجاری، بعداً، تاجران مجبور بودند در تمام معاملات خود در هر مرحله با ریسک مقابله کنند. این باعث شد که آنها استراتژی های خود را برای مدیریت ریسک توسعه دهند. این تلاش های اولیه در درجه اول غیر رسمی بودند. مطالعه تکنیک های مدیریت ریسک در تجارت به صورت رسمی و سازمان یافته پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد. در ابتدا، این امر عمدتاً با توجه به ارزش بیمه بازار به عنوان محافظت در برابر نوسانات برای افراد و شرکت ها بود. در دهه 1950، چنین بیمه بازاری با هزینه فزاینده ای همراه بود، که منجر به توسعه اشکال جایگزین بیمه در دهه های بعدی شد، که مقررات بین المللی ریسک و مشتقات در راس آن قرار داشتند.
خطرمدیریت به تحلیل زیان احتمالی ناشی از سرمایهگذاریهایی که سرمایهگذاران انجام میدهند و هرگونه اقدام مناسب برای کاهش احتمال متحمل شدن زیان اشاره دارد. امروزه، مدیریت ریسک بخش مهمی از استراتژیهایی است که سرمایهگذاران در حین معامله استفاده میکنند.
استراتژی های مدیریت ریسک
فرآیند مدیریت ریسک در معاملات بازار سهام را می توان به استراتژی های زیر دسته بندی کرد:
- پایبندی به روندهای بازار در حین معاملات یکی از استراتژی های مدیریت ریسک است. این شامل خرید سهام هنگامی که قیمت آنها کاهش می یابد و فروش آنها زمانی که قیمت آنها بالا می رود. با این حال، به دلیل ماهیت نوسان سریع بازار سهام، دنبال کردن این استراتژی چالش برانگیز است.
- استراتژی دیگر برای مدیریت ریسک، تنوع بخشیدن به پرتفوی سرمایه گذاری است. سرمایه گذاران به جای سرمایه گذاری در یک سهام خاص یا یک دسته از سهام، سرمایه گذاری های خود را در سهام در بخش های مالی مختلف توزیع می کنند که از نظر عوامل مؤثر بر آنها متفاوت است. این استراتژی با به حداقل رساندن اثر هر سرمایه گذاری در سهام به کاهش زیان کمک می کند.
- استفاده از دستورات توقف ضرر می تواند یک استراتژی موثر برای مدیریت ریسک باشد. دستور توقف ضرر توسط سرمایهگذارانی استفاده میشود که به کارگزاران خود اجازه میدهند تا سهام را زمانی که قیمت آنها به یک سطح مشخص کاهش مییابد، بهطور خودکار بفروشند. که سرمایه گذاران را از ضرر بیش از حد محافظت می کند.
- سرمایه گذاری در صنایع غیر چرخه ای که کالاهای اساسی را تولید می کنند یکی دیگر از استراتژی های مدیریت ریسک است. این صنایع از ثبات نسبی برخوردار هستند و بنابراین سرمایه گذاری در آنها بیشتر در برابر نوسانات بازار ایزوله می شود.
- پوشش ریسک از مشتقات برای تثبیت قیمت دارایی های اساسی استفاده می کند و بنابراین تا حدودی آنها را از نوسانات قیمت ایمن می کند. این استراتژی اغلب در تجارت سهام استفاده می شود.
- سرمایهگذاری در بلو چیپ – سهام شرکتهای باثبات بزرگ با شهرت بازار برای کارایی و قابلیت اطمینان – یکی دیگر از استراتژیهای مدیریت ریسک است. این موثر است زیرا نوسانات بازار تأثیر کمتری بر چنین شرکت های بزرگی نسبت به شرکت های کوچکتر دارد.
- تجارت جفتی شامل خرید سهام یک شرکت و به طور همزمان فروش کوتاه سهام یک شرکت دیگر از همان بخش برای کاهش ریسک ناشی از نوسانات پیش بینی شده قیمت است.
قانون یک درصد را در نظر بگیرید
خیلی از معامله گران عمدتا از قانون یک درصدی پیروی می کنند. این قانون سرانگشتی نشان می دهد که هیچ وقت نباید بیش از 1٪ از سرمایه یا حساب تجاری خود را در یک معامله قرار دهیم. بنابراین اگر 10000 دلار در حساب معاملاتی خود دارید، موقعیت شما در هر ابزار معینی نباید بیش از 100 دلار باشد.
این استراتژی برای معاملهگرانی که حسابهای کمتر از 100000 دلار دارند رایج است – برخی حتی اگر توانایی پرداخت آن را داشته باشند تا 2٪ هم میرسند. بسیاری از معاملهگرانی که حسابهایشان موجودی بالاتری دارند، ممکن است با درصد کمتری انتخاب کنند. به این دلیل که با افزایش اندازه حساب شما، موقعیت نیز افزایش می یابد. بهترین راه برای کنترل ضررهای خود این است که این قانون را زیر 2٪ نگه دارید—هر چه بیشتر باشد و مقدار قابل توجهی از حساب تجاری خود را به خطر بیندازید.
تنظیم نقاط توقف ضرر و برداشت سود
نقطه توقف ضرر قیمتی است که معاملهگر سهامی را در آن میفروشد و در معامله ضرر میکند. این اغلب زمانی اتفاق میافتد که یک معامله آنطور که یک معاملهگر امیدوار بود انجام نشود. امتیازها برای جلوگیری از ذهنیت “باز خواهد گشت” و محدود کردن ضررها قبل از تشدید آنها طراحی شده اند. به عنوان مثال، اگر سهامی به زیر سطح حمایت کلیدی برسد، معامله گران اغلب در اسرع وقت اقدام به فروش می کنند.
از سوی دیگر، نقطه سود ، قیمتی است که معاملهگر سهامی را در آن میفروشد و از معامله سود میبرد. این زمانی است که صعود اضافی با توجه به خطرات محدود می شود. به عنوان مثال، اگر یک سهام پس از یک حرکت بزرگ به سمت بالا به یک سطح مقاومت کلیدی نزدیک شود، ممکن است معامله گران بخواهند قبل از یک دوره تجمیع بفروشند.
تنظیم نقاط توقف ضرر و سود اغلب با استفاده از تحلیل تکنیکال انجام می شود، اما تحلیل بنیادی نیز می تواند نقش کلیدی در زمان بندی داشته باشد. به عنوان مثال، اگر یک معامله گر سهامی را پیش از درآمد نگه می دارد که هیجان ایجاد می شود، ممکن است بخواهد قبل از انتشار اخبار به بازار، بدون توجه به اینکه قیمت سود برداشته شده است یا خیر، بفروشد.
میانگینهای متحرک نشاندهنده محبوبترین راه برای تعیین این نقاط است، زیرا محاسبه آنها آسان است و به طور گسترده توسط بازار ردیابی میشود. میانگین متحرک کلیدی شامل میانگین های 5، 9، 20، 50، 100 و 200 روزه است. اینها با اعمال آنها در نمودار سهام و تعیین اینکه آیا قیمت سهام در گذشته به آنها به عنوان سطح حمایت یا مقاومت واکنش نشان داده است یا خیر تنظیم می شوند.
یکی دیگر از راه های عالی برای قرار دادن سطوح توقف ضرر یا برداشت سود، روی خطوط روند حمایت یا مقاومت است. اینها را می توان با اتصال بالا یا پایین های قبلی که در حجم قابل توجه و بالاتر از حد متوسط رخ داده است، ترسیم کرد. مانند میانگین های متحرک، کلید تعیین سطوحی است که در آن قیمت به خطوط روند و البته در حجم بالا واکنش نشان می دهد.
هنگام تنظیم این نکات، در اینجا چند نکته کلیدی وجود دارد:
- از میانگینهای متحرک بلندمدت برای سهامهای بیثباتتر استفاده کنید تا احتمال اینکه یک نوسان بیمعنی قیمت باعث اجرای دستور توقف ضرر شود را کاهش دهید.
- میانگین متحرک را برای مطابقت با محدوده قیمت هدف تنظیم کنید. به عنوان مثال، اهداف طولانی تر باید از میانگین متحرک بزرگتر برای کاهش تعداد سیگنال های تولید شده استفاده کنند.
- استاپ تلفات نباید نزدیکتر از 1.5 برابر دامنه زیاد به پایین فعلی (نوسان) باشد، زیرا احتمال اجرای بدون دلیل بسیار زیاد است.
- استاپ ضرر را با توجه به نوسانات بازار تنظیم کنید. اگر قیمت سهام بیش از حد حرکت نمی کند، می توان نقاط توقف ضرر را کاهش داد.
- از رویدادهای اساسی شناخته شده مانند انتشار سود، به عنوان دوره های زمانی کلیدی برای ورود یا خروج از یک معامله استفاده کنید زیرا نوسانات و عدم اطمینان ممکن است افزایش یابد.
- مدیریت ریسک در معاملات شامل محاسبه ریسک و نوسانات بازار است. این را می توان از طریق بسیاری از ابزارهای تحلیلی که داده های مالی مختلف را در ارزیابی های خود لحاظ می کنند، انجام داد. سرمایهگذاران معمولاً تمایل دارند دادههای تعدادی از این ابزارهای تحلیلی را قبل از فرمولبندی پاسخ خود به ریسک بازار ترکیب کنند. این پاسخ ها همچنین اغلب ترکیبی از استراتژی های شناخته شده مختلف مدیریت ریسک هستند، ترکیبی که آنها را برای مطابقت با نیازهای سرمایه گذاران مورد نظر اصلاح می کند.